زن
و مرد قبل از ازدواج، در کانون گرم خانواده و در ناز و نعمت، بدون اینکه
مسئولیتی داشته باشند، مشغول زندگی بودهاند. آنچه باعث شده که آنها دست
از آن کانون مهر بکشند و به زندگی جدید راضی شوند، گرایش آنها به یافتن
شریک دائمی برای زندگی بوده است. لذا طبیعی است که هر کدام از همسران
انتظارهایی از یکدیگر داشته باشند. مرد و زن جوان در پی ازدواج، توقعهای
خود را از والدین خود قطع و به همسر خود متوجه کردهاند. محور ازدواج را
همین توقعها تشکیل میدهد. نکته مهم در این است که این توقعها، به جا
باشند. توقعی به جا است که سه شرط زیر را داشته باشد:
هر کدام از همسران در محدوده حق خود، توقع داشته باشند:
زن حق دارد که زندگی او توسط مرد تامین شود و مرد حق دارد که زن، آرامش
گاه او باشد. توقعهای زن و مرد از یکدیگر نباید فراتر از این حق باشد.
مرد نمیتواند توقعی که پسر از مادر دارد، از همسر خود داشته باشد و
همینطور، توقع زن از همسرش نمیتواند مانند انتظارات دختر از پدرش باشد.
مقایسه زندگی خود با دیگران بدون در نظر گرفتن سطح امکانات همسر تنها این
نگرش را برای همسر به وجود می اورد که شما شرایط او را درک نمی کنید و
ممکن است در او نوعی مقاومت به وجود آورد تا در قبال خواسته های معقولتان
نیز کنار نیایند.
توقعها بر اساس وجود امکانات باشد:
هر کدام از همسران امکاناتی محدود دارند. خانمی که همسرش درآمدی محدود
دارد، نباید از او انتظار داشته باشد که مثلا حتما از فلان رستوران مخصوص،
فلان غذای گرانقیمت را تهیه کند. همینطور توان خانم جوانی که مشغول درس
است محدود است و هر توقعی که از او هست، باید در محدوده امکانات و ظرفیت
او باشد.
توقعات هماهنگ با حفظ مصلحت زندگی خانوادگی باشد:
توقعزن باید خسیس باشد!
در
زمینه اقتصاد خانواده هم چون معمولا مرد مدیریت اقتصادی خانواده (تامین
درآمد زندگی) و زن خطسازی اقتصادی (تعریف و تعیین هزینههای زندگی) را به
عهده دارند، هر توقع مالی آنها باید در راستای مصلحت خانواده باشد. روایتی
هست که میگوید خسیس بودن برای مرد عیب بزرگ و برای زن، خوبی بزرگی است.
چون مرد در آمد را صرف خانواده میکند و اگر خسیس باشد، خانواده به سختی
میافتد، اما زن هزینهسازی را به عهده دارد و اگر بخواهد گشاده دستی کند،
همسر به سختی میافتد. هر گونه توقع نابجایی فشار بر سر همسر را در پی
دارد، فشاری که خود را در حوزههای مختلف زندگی مثل تربیت فرزند، نشان
خواهد داد.
روش کنار آمدن با نصیحتهای مادرشوهر
برخی
مادران همسر ندانسته یا ناخواسته در زندگی فرزندشان دخالت میکنند و
زندگی آنها را با مشکلات جدی مواجه میکنند. اگر چه این مادران نیت خیری
دارند اما دردسرهایی هم ایجاد میکنند که در زیر یک روش عملی برای مقابله
با این دردسرها برایتان شرح داده شده است. "مادر شوهر
من مدام در حال نصیحت کردن من است و به خاطر هر مشکلی که پیش بیاید آماده
است تا فوری مرا سرزنش کند. چطور میتوانم مودبانه به مادرشوهرم بگویم که
نظراتش را برای خودش نگه دارد؟"
همانطور که احتمالاً خودتان کشف
کردهاید، برای گفتن این موضوع هیچ راه مودبانهای وجود ندارد. هر چه
بگویید به صورت انتقاد تلقی خواهد شد و در تحکیم روابط خانوادگی اثری
نخواهد داشت. خانمی که شوهر شما را بزرگ کرده است حالا اوقات سختی را
میگذراند چرا که دیگر محور زندگی پسرش محسوب نمیشود. شما مایلید که او
احترام بیشتری برایتان قائل شود و اینقدر با انتقادات بیجایش شما را
نرنجاند. به خاطر احساس رنجشی که از او در دل دارید سرزنشتان نمیکنیم.
اما شما نه میتوانید در این رویارویی برنده شوید و نه میتوانید رفتار او
را عوض کنید، پس به شما پیشنهاد میکنیم که نصایح او را بشنوید و لبخند
بزنید. هر گونه اختلافی شوهر شما را به طرز زجرآوری مابین شما و
مادرشوهرتان قرار میدهد و بعید است که شما بخواهید او رابطهاش را با
مادرش قطع کند یا رابطه فرزندانتان با مادر بزرگشان تیره و تار شود. گفتن
چنین گله و شکایاتی صرفا دید شوهر شما را نسبت به شما تغییر می دهد و راه
را برای انتقاد های متقابل او از مادر شما باز می کند. شما باید خوش
رفتاری نشان بدهید، به خاطر نصیحتی که به شما میکند از او تشکر کنید و
موضوع صحبت را عوض کنید.